اولش من و الهام و نغمه بودیم، ما۳تا یی که زیر یک سقف بزرگ شدیم، با یک ایده.

سال ها بود که کنارشون نبودم و وقتی برگشتم دوست داشتم با هم باشیم. خواهر- برادر بودیم و دوست داشتم شریک این قصه هم بشیم، قصه ی “ما۳تا“. آبان نود و چهار بود که شدیم بازیگرای این قصه؛ قصه ی خرید میوه، شستن، پوست کندن، خشک و بسته بندی کردن، که البته این ها ظاهرش بود.

می دیدم که با این قصه قراره بزرگ بشیم و قراره خیلی ها کم کم به “ما۳تا” اضافه بشند.

شروع کردیم …

حالا دیگه علیرضا و حسین و شکوفه و معصومه هم با ما بودن، اما خب قصه دقیقاً هم اونطوری که فکرشو می کردیم، پیش نرفت.

ولی این جمله از فیل نایت مدام تو سرم رژه می رفت:

هرگز تسلیم نشو                      “JUST DO NOT QUIT“

علی رغم مخالفت های همه با ادامه ی این کار، می دونستم که باید ادامه بدم. شاید شرایط تغییر کرده بود، اما اهداف ما سرجاش بود. کم کم ورق برگشت و عید نود و شش بود که اتفاق های خوبی برای “ما۳تا” افتاد، شکوفه بیست و یک ساله تولید رو می گردوند و ما هم مابقی داستانهارو.

خرداد بود که شیرین بهمون ملحق شد و اومدنش شد یک نقطه ی عطف برای “ما۳تا“. فروش و فضای مجازی را دستش گرفت و کارمون چند برابر شد.

باور داشتیم که باید به ایده هامون پر و بال بدیم…

جلوتر رفتیم و نرگس بهمون پیوست. عکس ها و کارهای گرافیکیش جونِ تازه و اساسی به کارمون داد.

ما که حسابی از نزدیک شدن به اهدافمون خوشحال بودیم، با خودمون گفتیم چقدر خوب می شد اگر همه می تونستن مثل ما از محصولات ارگانیک افجه، که همون خونه ی تولیدِ “ما۳تا” بود، لذت ببرن. این شد که با کمک مریم و مهرناز “ما۳تا کفشدوزک” شکل گرفت.

بعد از مدتی به ذهنمون رسید که با محصول اولیه خودمون، محصولات دیگه درست کنیم. این بود که رضوانه هم بهمون ملحق شد و “ما۳تا یامی” شکل گرفت.

حالا امروز ، “ما۳تا” ، برای خوشمزه کردن لحظه های شما با کمک همکارهاش، همسایه هاش و دوستانش تا جایی که می تونه تلاش می کنه. تلاش می کنه که روز به روز جلوتر بره، و لحظات شما رو خوشمزه تر کنه.

ما۳تا مطمئنه که “این قصه ادامه داره” …

خوب باشید،

علی